در چند سال اخیر، من با دوستانم گفتگوهایی داشتم که باعث شد به ماهیت دانشگاههای امروزی بیشتر فکر کنم. این دوستان یا در حال انجام دکتری هستند یا دارند به انجام آن فکر میکنند، و ما درباره این بحث کردیم که آیا شغل آکادمیک در دانشگاه مناسب است یا خیر. آنها میخواستند زندگیای داشته باشند که در آن زمان کافی برای تفکر عمیق راجع به موضوع مورد علاقهشان داشته باشند.
این چیزی است که ما در مجموع فکر میکنیم تدریس در دانشگاه باید باشد. دانشگاهها قرار است فضایی برای تفکر جدی ایجاد کنند، ولی من بعد از این گفتگوها به این فکر کردم که دوستانم شاید شانس بیشتری در رسیدن به اهدافشان خارج از محیط دانشگاهی داشته باشند.
این گفتگوها زمانی که دادههایی درباره اینکه پژوهشگران در هلند چگونه زمان خود را میگذرانند به دستم رسید، دوباره به یادم آمدند.
چیزی که به دست میآید تصویری ناامیدکننده از اساتیدی است که زمان بسیار کمی برای پژوهش دارند (برخلاف قولهای متضادی از طرف مدیریت دانشگاه داده میشود) و ساعتهای طولانی کار میکنند.
آنهایی که این شانس را داشتهاند که استاد تمام شوند – که قرار است نوری در انتهای تاریکی برای اساتید تازهکار باشد – تنها 17 درصد از زمانشان را برای پژوهشهای خودشان صرف میکنند. تدریس، نظارت بر پژوهش و «مدیریت و فعالیتهای سازمانی» تعهدهای بزرگتری هستند. استادیاران به نسبت زمان بیشتری برای خودشان دارند.
این چیزی نیست که بسیاری برایش به این کار آمدهاند. تقریبا نیمی از پژوهشگران دانشگاهی معترض بودند که آنها زمان کمتری از آنچه مقرر بوده برای پژوهش میگذارند (به خصوص زنان، که وضعشان از این وجه بدتر است). ولی همانطور که نتایج نظرسنجیها نشان داد، انجام دادن پژوهش خوب همچنان با فاصله دلیل اصلیای است که اساتید به خاطرش هر روز صبح از خواب بیدار میشوند.
این اعداد ممکن است برای خوانندگان حیرتآور نباشد، ولی ارزش آن را دارد که به معنای آن نگاهی دوباره همراه با افسوس شود: پیشرفت در دنیای آکادمیک معمولا دور شدن از آن چیزی است که شما به خاطرش این کار را در وهله اول شروع کردهاید.
کار بیش از حد نیز بسیار متداول است. به طور میانگین، یک استاد تمام 45 درصد بیشتر از ساعات قراردادش کار میکند – با در نظر داشتن یک قرارداد 38 ساعته، همانطور که گزارش در نظر دارد، به این معنا که یک هفته 55 ساعت کاری، یا یک روز با 11 ساعت کاری است. آنهایی که در سطح استادیاری هستند 29 درصد بیشتر از زمان قرارداد کار میکنند.
حالا بیایید اعداد را حساب کنیم. اگر یک استاد تمام در هفته 55 ساعت کار کند و 17 درصد از زمانش را برای پژوهش بگذارد، او حدود 9 ساعت و 20 دقیق در هفته برای پیشبرد پژوهش مورد علاقهاش زمان دارد.
حال، همانطور که من از دوستانم پرسیدم، اگر شما به صورت پارهوقت برای امرار معاش کار کنید، و پژوهشتان را با توجه به آن تنظیم کنید، چه قدر زمان خواهید داشت؟
55 ساعت کار در هفته مانند یک استاد تمام، و یک کار چهار روز در هفته با 30 ساعت کار در هفته برای نان آوری به شما حدود 25 ساعت زمان مفید پژوهش میدهد که این خیلی زمان بیشتری است.
در اینجا هشدارهایی را نیز باید متذکر شوم. اگر پژوهش ما نیاز به مثلا میکروسکوپی یک میلیون پوندی دارد، شما قطعا به یک پست سازمانی نیاز دارید، اگر شما از تدریس خوشتان میآید، این تعویض شغل شاید خیلی به درد بخور نباشد. وفادار ماندن به تعهدات پژوهش زمانی که شما در کنار همکاران و دانشجویان نیستید شاید دشوارتر باشد. دسترسی به کتابخانه و ژورنالها میتواند دشوارتر باشد و کسب اعتبار نیز مشکل دیگری است – آیا دیگران در کنفرانسها، ژورنالها و همکاران احتمالی و رسانه به شما به عنوان یک «پژوهشگر مستقل» بدون داشتن مهر تایید یک دانشگاه نگاهی مثبت خواهند داشت؟
ولی حداقل برای محققان حوزه علوم انسانی و اجتماعی، دغدغه اصلی این است که آیا درگیریها برای ورود به سیستم دانشگاه و احتمال نداشتن زمان کافی در روز برای انگیزه اصلی، قابل توجیه هست یا خیر.
به همین دلیل است که من به دوستانم گفتم – و حالا به شما میگویم – اگر هدف شما پژوهش صرف به معنای داشتن زمان برای فکر کردن و نوشتن برای علایق خودتان است، در مقابل یک شغل ساختارمند، کار و تدریس با کسب و کارها، احتمالا دانشگاه برای شما مناسب نیست.
برچسبها: